نمیدونم دوباره از فرط تنهایی یا هر چیز دیگه ، یاد اینجا افتادم
حتی نام کاربری و رمز عبورم رو هم یادم نبود
حتی اسم وبلاگمم نمیدونستم
و اینجوریه که فراموش میشن خیلی چیزا
خیلی وقته گذشته از 24 آبان 95
یکسال و نه ماه
و تموم شده است دیگه
زخمی نیستم ولی زخم خورده ام
جای زخم هست
زندگی این روزهام بهتره؟!
نمیدونم
تقریبا هیچوقت از زندگیم راضی نبودم
و احتمالا هیچوقت هم نخواهم بود
ولی از قبل بهتره ؟!
نمیدونم
حالم بهتره؟
نه
حالم خوب نیست
بازم حالم خوب خواهد شد؟
اصلا هیچوقت حالم خوب بوده؟
نمیدونم ، ولی ی خاطره های محوی هست از روزایی که میخندیدم
وقتی میخندیدم از ته دل میخندیدم؟
آره ، حداقل عمقش بیشتر از حالا بود
آخرین باری که خوشحال بودم کی بود؟
اصلا یادم نمیاد اصلاااا
آخرین باری که .
نمیدونم
نمیدونم
نمیدونم
کاش حالم خوب باشه
کاش حداقل چند روز بشه که دغدغه ای نداشته باشم
بخندم
رها باشم از همه چیز و همه کس
خسته ام
خیلی خسته ام
دیگه هیچ حسی برای ادامه نیست
خیلی وقته که نیست
پ.ن :
دلم میخواست وقتی اینجا رو باز میکنم حداقل چندتا پیام داشته باشم ، ولی هیچی نبود
پ.ن :
دلم میخواد ی دوستی داشته باشم ، یکی که حالش از خودم بهتر باشه ، حالمو خوب کنه
همه ی دوستام از خودم افسرده ترن انگار ، همه آدمای اطرافم بدبختر از من !
ی وقتایی فکر میکنم همه ی دنیا اینجوریه ؟!
پ.ن:
پس کی تموم میشه این بازیه مسخره ی زندگی؟
پ.ن: هربار گیر ی آدم مزخرف تر از قبلی می افتم ، آدمای خوب کجان؟
درباره این سایت